عاشقانه های من برای تو

ار حقایق تلخ خسته شدم 

یک دروغ شیرین بگو...!

نیت می کنم و صدایت می کنم،

با جواب تو فال می گیرم.

اگر گفتی "بله" 

روز خوبی خواهم داشت،

اگر گفتی "جانم" 

تمام خوبی ها را برای تو می سازم...

نگاه کن!

هیچ چیز این دنیا سر جایش نیست...

با الفبای این آدم ها نمی شود نوشت: مهربانی!

نمی شود هجی کرد: صداقت!

چرا چرا به من نگفتی!

"سین" را که یاد بگیرم

همه آب های دنیا می شوند سراب؟

گفتی دوستت دارم تا روز قیامت

چه زود قیامت شد!!!!

صدای معلم در کلاس می پیچید!

جاهای خالی را با کلمات زیر پر کنید...

و من هنوز نمی دانم

جای خالی تو را 

چه چیز پر خواهد کرد!؟؟؟؟

دنیا را می دهم 

برای لبخندت.

هراسی نیست...!

شاد که باشی،

دنیا از آن من است...!

به که پیغام دهم؟

به شباهنگ؟

به شب مانده به راه؟

یا به انبوه کلاغان سیاه؟

به پرستو که سفر می کند از سردی فصل؟

یا به مرغان نکوچیده شهر؟

به که پیغام دهم 

                              "که به یادت هستم "

سر آن ندارد امشب

که برآید آفتابی

چه خیال ها گذر کرد

و گذر نکرد خوابی!

من اگه خدا بودم...

اینقدر هوای دو نفره ها رو

به رخ تک نفره ها نمی کشیدم...

کاش می دانستی لحظه هایم

بی تو تنهاست...!

بند بند وجودم

به بند بند وجود تو بسته است.

با این همه بند 

چقد از هم دوریم.

هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوای بی تو !

میدونی تنهایی کجاش درد داره؟

انکارش!

دردم را می فهمم 

و دردم را می فهمید شاید...!

دارم خفه می شوم! 

انگار تا به حال از دریچه چمدانت نفس می کشیدم، 

که حالا محکم بسته ای...

عشق!

پروانه ای بود،

که پشتِ دریچه ی چشم هات

می پرید.

تقصیر ِ تو نیست اگر

                    ندیدی اَش

سردم است

کمی آواز عاشقانه بخوان!!!

یک امشب

 در مسیر ِ باد بایست

            عاشقانه هام را 

                       سِپُرده اَم بیاوَرَد.

دیگر عاشق نمی شوم!

به آتش کشیدنِ زمین را 

کفایت می کنند عاشقانه هام !

می رَوَم 

و دیگر

پشت سرَم را نگاه نمی کنم.

کنار جادّه

جا گذاشته اَم 

چشم هام را !

مثل آوازی مُرده

       دیگر به کار ِ بَرهم زدن ِسکوت هم نمی آیی،

            وقتی قرار نیست که بیایی !

تو را می خواهم

برای یک لحظه

و بعد

بگذار تا اَبَد

                ابرها ببارند !

کسی نیست

با خیال خود

قدم زده اَم تا اینجا !

 امــــــــــروز 

روز بزرگ ترین تنــــــــــاقض زندگی ام است ....

که نمیدانم شاد وجود انســــــانی باشم که من اش می نامند یا غمگین 

پرسشهــــــائی که یک سال دیگر به بی پاسخی شان اضافه شد ... !

امشب ، سر آغــــــــــاز غربت نشینی ِ من است 

تولدم مبـــــــــــارک ؟؟؟ ..........

      دورتر بایست!

مهربان که می شوی

                    بیش تر دلم تنگ می شود.

در شعرم

سیگاری آتش می زنم 

تا آخرین رؤیایم را

دود کنم !

کشتی ها

 در هیچ بندر ِ مه آلودی توقف نمی کنند.

   می خوهم لنگرم را بردارم

   پیش از آنکه 

   در آسمان مه گرفته چشمهات 

   گم کنم راهم را.

سوخته بودم

و تو

رفته بودی

           بر ساحل ِ دیگری بتابی !

چون سیب ِ رسیده ای 

                     با رود می روم .

     کاش!

                شاخه ای که از آب می گیرَدَم

                         دست ِ تو باشد !

رؤیاهایم را

نمی فروشم

  حتی

به بهای داشتن تو !

کوتاهترین شعرم را

          برای تو سرودم:

                        "بوسه"

این بار که آمدی

خودَت را در چشم هایم بریز

شاید دیگر ندیدمت !

چقدر زیباست 

"دوستت دارم"

حتی 

زیباتر از تو!

برای از تو گذشتن

به هیچ چیز

          نیاز ندارم

فقط

چشم هایم را می بندم

        و میگذرم!

وقتی تو نیستی

زندگی تعطیل می شود.

کاش میشد زودتر بیایی

روزهای تعطیل

واقعا غم انگیزند!

سازت را

با بهار کوک کن

مرا

با چشم هایت!