پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.

او دست در دست دیگری...

من در حال نوازش دلی که سخت گرفته است از او

مدام تکرار می کنم که نترس عزیز دل...

آن دست ها به هیچکس وفا ندارن!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه