پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.

دل

دل است دیگر گاهی لک میزند برای یک عاشقانه آرام

که مرا بنشانی روی پاهایت

دستم را حلقه کنم به دور شانه هایت

سرم را پنهان کنم در گودی گلویت

تمام ریه ام را پر کنم از عطر مردانه ات ...

و تمامی کابوسهایی که چشم تو را دور دیده اند

برای همیشه محو شوند .....



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


لعنتی هرچه داشتم رو کردم !

اما تو …

اسیر نشدی…

سیر شدی!



:: موضوعات مرتبط: کلبه دلتنگی من، ،
نويسنده : غریبه



حوا بودن تاوان سنگینی دارد …
وقتی آدم ها برای هر دم و بازدم
هوا نیاز دارند ...



:: موضوعات مرتبط: کلبه دلتنگی من، ،
نويسنده : غریبه


دلتنگی!



دلتنگی می کنم

 

    ولی بهانه نمی گیرم

 

 

 

 

بیادت می افتم

 

      ولی اشک نمی ریزم

 

تو را می خواهم

 

    ولی سراغت را نمی گیرم

 

خواب تو را می بینم

      ولی تعبیر آمدنت نمی کنم

بی قرار می شوم

        ولی گله نمی کنم

 

دلم می گیرد 

    ولی حتی صدایت نمی کنم

 

قول داده ام...

به تو قول داده ام

    دیگر بچگی نکنم

        بزرگ شوم

 

         صبوری کنم

 

     با خاطراتت شاد شوم

 

ولی به من بگو

 

کی به پایان می رسد

 

این رسم غریب...

    این جدایی ها

      این دل کندن ها

 

         این دور شدن ها

 

آخر این دل کوچک من

کم طاقت تر ازین حرفهاست

 

تو که مرا به آغوشت عادت داده ای 

         تو که می دانی چطور آرامم کنی

            تو که حال مرا بهتر از خودم می دانی

 

 

دلم لمس دستان گرمت را می خواهد

           فقط به دیدارت می اندیشم

                  پس کی از راه می رسی

 

بر من خرده مگیر

 

که دوباره

 

بی وزن و قافیه

 

از دلتنگی تو می گویم

شتابان به سویت پر می کشم

 

     اگر بدانم که می آیی ...




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


هیچ کس تکرار من نخواهد شد

 


باورت بشود یا نه ،

روزی می رسد که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد...

برای نگاه کردنم...

اذیت کردنم...

خندیدنم...

برای تمامی لحظاتی که در کنارم داشتی...

روزی خواهد رسید...

که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود...

می دانم روزی دیگر نیستم...

و هیچ کس تکرار من نخواهد شد...

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


یک روز...

خوب می دانم که یک روز

یکی از همین روزهایی که خیلی هم دور نیست،

مجبورم ببوسم و بگذارم کنار...

تمام چیزهایی را که نداشتم؛

دست هایت را...

عاشقی ات را...

همه را...!

زندگی به من آموخت عادت احمقانه ایست،

چسبیدن به چیزهایی که مال تو نیستند...!



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


در آغوشت بگیر من را

من که هنوز از یاد نبرده ام تو را

هنوز به دنبال نگاهت

در بین چشمان هزاران غریبه می گردم.



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


سالهاست...

سالهاست که مرده ام

بی تو

نه بوی خاک نجاتم داد،

نه شمارش ستاره ها تسکینم...

چرا صدایم کردی ؟

چرا ؟



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


فقط باش...!

نگذار؛ نه سیاهی.. نه سکوت ..

نه دیوار ...  نه سیم خاردار .. و نه حتّی من ..

لبخندت را از من بگیرد ..

بگذارشیرینی لبخندت تلخی گذشته را بیرنگ کند..

هر جا که هستی باش ؛

فقط خوشبخت و خوشحال باش…. فقط باش

 




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


دلم برایت تنگ شده!

 

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،  

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ، 

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد

از هر جای دنیا چمدان کوچکم را می‌بندم راه می‌افتم

ایستگاه به ایستگاه

مرز به مرز

پیدایت می‌کنم ، کنارت می‌نشینم

بهت میگم تا بی نهایت دوستت دارم.



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


وقتی زنی عاشق می شود

وقتی زنی عاشق می شود، دست خودش نیست؛

با صدای آرام صحبت می کند... عشوه هایش بیشتر می شود...

حسادت زنانه می کند... چون نمی خواهد کسی حتی به عشقش نگاه کند،

همیشه می گوید تو مال من هستی!

دوست دارد عشقش، از پشت دستانش را دور بدنش حلقه کند گردنش را ببوسد

چشمانش خمار می شود به آرامی گوشه لبش را گاز می گیرد...

صدایش می لرزد زیر لب می گوید دوستت دارم!

زن می داند که وجودش با عشق کامل تر می شود و با بوسه ای عاشقانه به اوج آرامش می رسد.



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


معشوقه ی من

 

هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست...!

هی...

معشوقه ی من...

سلامتی؟!



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


وفادار


خیلی حرف است وفادار دست هایی باشی

که یکبار هم لمسشان نکرده ای



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته ، ،
نويسنده : غریبه


بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،اما دلـــــــــــت

میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است بخواند

جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر..


 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


بهانه...

 

 

دلم گرفته است،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی در کویر گرفته است ...


به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ...


نمی دانم بوی شوقی که از نفس های غمناک این شب به جان می رسد

از کرانه های وصال توست

 یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده انتظار روییده اند؟


دلم برای سکوت شب همیشه تنگ است...


دلم می خواهد دفتر دلتنگیم را باز کنم و از شب سرد و ساکتم،حرفها بگویم .


دلم می خواهد همه بدانند که اهنگ عبور را با تمام وجود احساس می کنم

 و اشک های بدرقه گر عزیزم را سرازیر می کنم .


چه بگویم از هزاران امید سبزی که در خانه ی دلم ویران می شوند ؟؟


چه بگویم از شب های منحوسی که سپید خاموش را فریاد می زنند ؟؟!!

بال هایم می سوزند،بال های بی عروجم.بال هایی که در قفس مانده اند

 و از پشت میله ها فغان سر می دهند .

 چه کنم ؟؟


میان کوچه های شب منم هم پا... منم تصویر تنهایی... منم دلتنگ شب ...


دلم برای سکوت شب همیشه تنگ است ...

 

و اینها بهانه ایست

 
دلم بیش از همه برای تو تنگ است ....


مرا به یاد بیاور. مرا از یاد مبر. که انعکاس صدایم درون شب جاری است...

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


مرا رها مکن...!


 

 
 
 
 
 
 
 

مرا اینگونه نگاه نکن

 

 

دل من پر ازسکوت است سکوتی که اگر نمایان شود

عالمی را به آتش می کشد

در پس پوسته ی حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است

صدها جلد کتاب یک دقیقه آن است

و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد

شرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکند و دیگری را می کشد

مرا رها مکن

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


چشمانم در آسمان

به جستجوی آخرین ستاره ی شب است

و می روم به اوج ، کنار او

ستاره ای که در سپهر آرزو

یگانه تقدیر من است



:: موضوعات مرتبط: کلبه دلتنگی من، ،
نويسنده : غریبه


گاهی وقت ها



گاهی وقتها ، نفر اول شده ای ولی به جایگاه دیگران حسرت میخوری

گاهی وقتها ، باید به خاطر جایی که هستی شاد باشی

گاهی وقتها ، متوجه جایی که ایستاده ای نیستی

گاهی وقتها ، نگاه دیگران برایت مهمتر از نگاه خودت به زندگی می شود

گاهی وقتها ، صدای دیگران نمی گذارد آنچه را که باید بشنوی

گاهی وقتها ، می بازی ، اما شاید که که به هدف نزدیکتر شده باشی

گاهی وقتها ، داشته هایت بیشتر از ادعایی است که برنده ها دارند

گاهی وقتها ، لازم است هر جا که هستی ، از خودت راضی باشی


 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


دوستت دارم

 

عکس های عاشقانه زیر باران

گفتی دوستم داری به اندازه قطرات بارانی که بر روی صورتت میریزد

و من هم دوستت دارم بدون توجه به چتری که روی سرت گرفتی . . .



 



:: موضوعات مرتبط: کلبه دلتنگی من، ،
نويسنده : غریبه