پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.

 

دل سبزم و گره زد و رفت

تا به آرزوهایش برسد...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

برو...

پشت سرت را هم نگاه نکن

اتفاقی نیفتاده، هیچ...

فقط و فقط کمی تنهاییم بیشتر شد!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تو کیستی؟

که سفر کردن از هوایت را نمی توانم

حتی با بال های خیال...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

گاهی غمگینانه ترین احساسات 

زیباترین اشعار را می سازد!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

چه شده پنجره شوق چرا بسته شدی...

شاید از همنفسی با دل ما خسته شدی؟!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

انگار آخرین سهم ما از هم

همین سکوت اجباریست.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خدایا دلتنگ شده ام به اندازه آسمانت!

دیروز آرزو داشتم می توانستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد

اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد باز زندگی خواهم کرد 

چون تو می خواهی!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من نیز باختم... این بار دلم را...

به سادگی همان شبی که ساده به تو دل بستم!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من هنوز به یاد دارم که برای داشتنت

دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت...

کاش می فهمیدی...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تو را تا فردا تا سپیده با خود خواهم برد

با یاد تو با عشق تو خواهم مرد

رفتن دلیل نبودن نیست...



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

کسی را می خواهم که آغوشش را...

شانه هایش را...

دست هایش را...

به من قرض بدهد 

تا یک دل سیر گریه کنم!

بدون هیچ سوالی ، جوابی ، نصیحتی و چاره ای.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

آمدنت را یادم نیست...

بی صدا آمدی بی آنکه بدانم

بی اجازه ماندی بی آنکه بخواهم

اما اکنون وجودم ماندنت را تمنا می کند.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تو دنیای ما آدم ها یک حالتیست به نام کم آوردن،

توکه خدایی نمی تونی تجربه اش کنی 

خوش بحالت!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من مُرده ام...

به نسیم خاطره ای تکانی می خورم همین...



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه



 "تو" دو حرف بیشتر نیست؛

کلمه کوتاهی که برای گفتنش،

جانم به لب رسید و نا تمام ماند...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

رویاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم

خدایا می شود استعفا دهم؟

کم آورده ام...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

احساس می کنم بد بازی را باختم...

حواست هست؟

من یارت بودم نه حریفت!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

حالم بهم می خورد،

یکی مرا به تخت ببندد

می خواهم زندگی را ترک کنم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دستت را باز نکن

حسم را تباه نکن

بگذار فقط تصور کنم

که در دستانت برایم کمی عشق پنهاست است!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 عینک دودی ات را بردار

بگذار هوایم آفتابی شود!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

میان نیایش های شبانه ام بود 

که فهمیدم دلم پر است

و دستانم خالی!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من فقط می خواستم وازه بخرم

و سکوت بفروشم

"یک تجارت دردناک"



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

بیادتم به وسعت قلب کوچکم!

میدانم کم است!

اما قلب هر کس تمام زندگی اوست!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

عشق آدمو داغ می کنه،

ولی دوست داشتن آدمو پخته می کنه؛

هر داغی روزی سرد میشه،

ولی هیچ پخته ای دیگه خام نمیشه!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خسته ام!

نه اینکه کوه کنده باشم!

نه، دل کنده ام، دل...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

عشق یعنی به کسی اختیار بدی که نابودت کنه

اما اعتماد کنی که این کارو نمی کنه!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

میدونی بن بست زندگی کجاست؟

جایی که نه حق خواستن داری

نه توانایی فراموش کردن!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دست به دامن خدا که می شوم

چیزی آهسته درون من به صدا در می آید

که نترس...

از باختن تا ساختن ِ دوباره، فاصله ای نیست.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گرچه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن باز بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم 

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم 

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود، دور اما چه قشنگ:

که روم تا در ِ دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنچره ها راهی نیست

من نمی دانستم که چه جرمی دارد

دستهایی که تهی ست

و چرا بوی تعفن دارد 

گل پیری که به گلخانه نرست

روزگاریست غریب

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند سادگی از پس دلبستگیم پیدا بود.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

ای کاش تو را آنگونه که در قلب خودم حس می کنم

در آغوشم حس می کردم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

چه دردی می کشد قلبم

که بعد از تو ندارم هیچکس

دلم لبریز احساس هست

و دیگر نمی بینم هیچکس!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

گستاخی خیالم را ببخش

که حتی لحظه ای یادت را رها نمی کند!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

فکر می کردم تو "همدردی"

ولی نه!

تو هم "دردی".



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

هر که فرهاد شود در ره عشق

همه کس در نظرش شیرین است

تهمت کفر به عاشق نزنید

عاشقی پاکترین آیین است.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

"عاشقتم"

یک کلمه است با دنیایی از مسئولیت؛

گفتنش هنر نیست،

مسئولیت پذیریش هنر است!

 



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

در عمق آرزوی من است 

که در وجودت خانه ای داشته باشم

حتی به مساحت یک "یاد"



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

بغض هایم را نگه می دارم 

بعضی وقت ها سبک نشوم،

سنگین ترم...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دل های پاک خطا نمی کنند،

بلکه سادگی می کنند؛

و امروز سادگی 

پاکترین خطای دنیاست!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

نمی دانم کدام پل، کدام خیابان، کجای جهان شکسته؛

که هیچ کس به مقصدش نمی رسد.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

ادعای عشق می کنیم 

و فراموش کرده ایم 

رنگ چشمان مادرمان را...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

اعتبار آدم ها به حضورشان نیست

به دلهره ایست که در نبودشان احساس می کنی...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

برایم سیگاری آتش بزن

میان لبهام بگذار و دور شو

پر از باروتم...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

منتظر هیچ دستی

در هیچ کجای دنیا نباش؛

اشک هایت را

با دست های خودت پاک کن

که همه رهگذرن...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

شجاعت می خواهد

وفادار احساسی باشی

که می دانی 

شکست می دهد روزی 

نفس های دلت را...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

برایت آسمانی خواهم کشید 

پر از ستاره های همیشه نورانی

تو در کنار من روی ابرها

من غرق آنهمه مهربانی!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

وقتی می روی حواست باشد حتما خدانگهدار بگویی

تا خدا حواسش را بیشتر به من بدهد!

آخر می دانی؟

خدا به هوای تو مرا رها کرده است...



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دیدن عکست تمام سهم من است از "تو"

آن را هم جیره بندی کرده ام

تا مبادا

توقعش زیاد شود!!

دل است دیگر...

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


  

به حرمت باران سکوت می کنم

تا بدانی به عظمت باران 

                                 "دوستت دارم"



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو

تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

آدم های ساده را دوست دارم؛

همان هایی که بدی هیچکس را باور ندارند،

همان هایی که برای همه کس لبخند دارند،

همان هایی که بوی ناب آدم می دهند؛

و من باور دارم که تو از همان هایی...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه