پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.

 

دلمان کوچک است 

ولی آنقدر جا دارد

که برای هر عزیزی که دوستش داریم

نیمکتی بگذاریم برای همیشه...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

درد ها فراموش می شوند 

ولی همدردها هرگز!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خیلی سخته که کسی رو نداشته باشی

تا بتونی حرفای دلتو بهش بگی و آروم بشی

خیلی سخته که ببینی دیگران خوش هستن و تو...

خیلی سخته که حس کنی فقط خودت تنهایی

خیلی سخته که بخوای با یه کسی دوست بشی 

ولی بفهمی که اون با یه نفر دیگه دوسته.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه



باران باشد...

تو باشی...

یک خیابان بی انتها...

به دنیا می گویم

خداحافظ...!

 



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

سرزمین دلم سال ها بر اثر جفای روزگار غریب و سرد

به سرزمین یخ زده تبدیل شده بود 

تا اینکه وجود گرما بخش تو 

با آن نگاه پر امید، 

جوانه های سبز امید را در دلم کاشت

و اینک دلم یکپارچه سبز است

و این سبزی را مدیون آفتاب مهربانی توست

که به ناکجا آباد دلم تابیدی

و سیراب از هر مهربانی کردی

کاش این نور مهرت هرگز به غروب ننشیند.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد می شود، 

که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ می شود.

دلتنگم...!

دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من  که رسید از حرکت ایستاد...

دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...

دلتنگ خودم...

فردی که مدت هاست گم کرده ام...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دلم شکست...!

خودم شکسته هاشو جمع کردم

تا کسی منت دست زخمی شو سرم نذاره!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

ترسم آن روز بیایی که نباشد بدنم

کوزه گر کوزه بسازد ز خاک بدنم

لب آن کوزه بسازند ز خاک لب من

بی خبر لب بگذاری به لبان دهنم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

همسفر بادها رفته ام از یادها،

فاصله ای نیست تا لحظه ویرانیم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

به فاصله یک نفس از تو دورم!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دلتنگ که باشی آدم دیگری می شوی

خشن تر، عصبی تر، کلافه تر و تلخ تر...

و جالب تر اینکه با اطرافت هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری 

و دقیقا سر کسی خالی می کنی

که دلتنگش هستی...!

 



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 


آنقدر غرق در آهنگ صدایت بودم که ندیدم تنهام

و صدای باد است که به من می گوید

او دلش با دگریست، تو کجای کاری؟!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

این شاخه نازک سرنوشت تحمل وزن هر دوتایمان را نداشت!

بالاخره یک روز می شکست!

شاید این تنها دلیلی بود،

که من دست هایت را ول کردم

و از چشم هایت افتادم!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دل سبزم و گره زد و رفت

تا به آرزوهایش برسد...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

برو...

پشت سرت را هم نگاه نکن

اتفاقی نیفتاده، هیچ...

فقط و فقط کمی تنهاییم بیشتر شد!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تو کیستی؟

که سفر کردن از هوایت را نمی توانم

حتی با بال های خیال...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

گاهی غمگینانه ترین احساسات 

زیباترین اشعار را می سازد!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

چه شده پنجره شوق چرا بسته شدی...

شاید از همنفسی با دل ما خسته شدی؟!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

انگار آخرین سهم ما از هم

همین سکوت اجباریست.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خدایا دلتنگ شده ام به اندازه آسمانت!

دیروز آرزو داشتم می توانستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد

اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد باز زندگی خواهم کرد 

چون تو می خواهی!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من نیز باختم... این بار دلم را...

به سادگی همان شبی که ساده به تو دل بستم!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من هنوز به یاد دارم که برای داشتنت

دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت...

کاش می فهمیدی...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تو را تا فردا تا سپیده با خود خواهم برد

با یاد تو با عشق تو خواهم مرد

رفتن دلیل نبودن نیست...



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

کسی را می خواهم که آغوشش را...

شانه هایش را...

دست هایش را...

به من قرض بدهد 

تا یک دل سیر گریه کنم!

بدون هیچ سوالی ، جوابی ، نصیحتی و چاره ای.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

آمدنت را یادم نیست...

بی صدا آمدی بی آنکه بدانم

بی اجازه ماندی بی آنکه بخواهم

اما اکنون وجودم ماندنت را تمنا می کند.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تو دنیای ما آدم ها یک حالتیست به نام کم آوردن،

توکه خدایی نمی تونی تجربه اش کنی 

خوش بحالت!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من مُرده ام...

به نسیم خاطره ای تکانی می خورم همین...



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه



 "تو" دو حرف بیشتر نیست؛

کلمه کوتاهی که برای گفتنش،

جانم به لب رسید و نا تمام ماند...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

رویاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم

خدایا می شود استعفا دهم؟

کم آورده ام...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

احساس می کنم بد بازی را باختم...

حواست هست؟

من یارت بودم نه حریفت!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

حالم بهم می خورد،

یکی مرا به تخت ببندد

می خواهم زندگی را ترک کنم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دستت را باز نکن

حسم را تباه نکن

بگذار فقط تصور کنم

که در دستانت برایم کمی عشق پنهاست است!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 عینک دودی ات را بردار

بگذار هوایم آفتابی شود!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

میان نیایش های شبانه ام بود 

که فهمیدم دلم پر است

و دستانم خالی!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من فقط می خواستم وازه بخرم

و سکوت بفروشم

"یک تجارت دردناک"



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

بیادتم به وسعت قلب کوچکم!

میدانم کم است!

اما قلب هر کس تمام زندگی اوست!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

عشق آدمو داغ می کنه،

ولی دوست داشتن آدمو پخته می کنه؛

هر داغی روزی سرد میشه،

ولی هیچ پخته ای دیگه خام نمیشه!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خسته ام!

نه اینکه کوه کنده باشم!

نه، دل کنده ام، دل...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

عشق یعنی به کسی اختیار بدی که نابودت کنه

اما اعتماد کنی که این کارو نمی کنه!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

میدونی بن بست زندگی کجاست؟

جایی که نه حق خواستن داری

نه توانایی فراموش کردن!!!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

دست به دامن خدا که می شوم

چیزی آهسته درون من به صدا در می آید

که نترس...

از باختن تا ساختن ِ دوباره، فاصله ای نیست.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گرچه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن باز بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم 

و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم 

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود، دور اما چه قشنگ:

که روم تا در ِ دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنچره ها راهی نیست

من نمی دانستم که چه جرمی دارد

دستهایی که تهی ست

و چرا بوی تعفن دارد 

گل پیری که به گلخانه نرست

روزگاریست غریب

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند سادگی از پس دلبستگیم پیدا بود.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

ای کاش تو را آنگونه که در قلب خودم حس می کنم

در آغوشم حس می کردم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

چه دردی می کشد قلبم

که بعد از تو ندارم هیچکس

دلم لبریز احساس هست

و دیگر نمی بینم هیچکس!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

گستاخی خیالم را ببخش

که حتی لحظه ای یادت را رها نمی کند!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

فکر می کردم تو "همدردی"

ولی نه!

تو هم "دردی".



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

هر که فرهاد شود در ره عشق

همه کس در نظرش شیرین است

تهمت کفر به عاشق نزنید

عاشقی پاکترین آیین است.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

"عاشقتم"

یک کلمه است با دنیایی از مسئولیت؛

گفتنش هنر نیست،

مسئولیت پذیریش هنر است!

 



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

در عمق آرزوی من است 

که در وجودت خانه ای داشته باشم

حتی به مساحت یک "یاد"



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

بغض هایم را نگه می دارم 

بعضی وقت ها سبک نشوم،

سنگین ترم...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه